سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( شنبه 85/4/17 :: ساعت 11:16 صبح)

    خیلی سخته .. واقعا سخته ...

    مجبور باشی بدون اون زندگی کنی... این چه رسمیه که زمونه داره ؟!!

    بیست و خورده ای سال همیشه کنارت بوده .. لحظه لحظه باهات بوده ... یه لحظه تنهات نذاشته ... این انصاف نیست.. خیلی سخته ... غیر قابل تحمله ... اما چه میشه کرد ... رسم زمونس ... فقط باید بتونی کمرت رو راست نگه داری و خم نشی... زندگی از این سختیا زیاد داره ... چقدر لحظه های شیرین و تلخ زندگی زیادن ... یه عمر باهات بوده .. اما دیگه باید بره .. اما دیگه رفته... این درست تره ... حتی مجبور میشی بهش فکر هم نکنی ... خیلی سخته ... واقعا سخته ... یعنی میشه ..

    اگه بخوای همه چیز میشه ... چی رو میگم یعنی شما هنوز نفهمیدید.. ای بابا شما دیگه کی هستید.. امروز که خوب دقت کردم دیدم من معمولا قوز میکنم ... این خیلی زشته .. از امروز تصمیم گرفتم دیگه قوز نکنم .. از صبح تا حالا همش مراقبم تا یهو غوز نکنم ولی خیلی سخته .. خدائیش سخته من عادت کردم که غوز کنم .. شما کمکم کنید که بتونم .. هی یادم بندازید که غوز نکنم ...

    آه ... بارالهی .. خیلی سخته .. بیست و خورده ای سال همیشه باهم بودیدم .. کنار هم ... آه ...





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]